
چند ماهی است که ستاره گفتوگوی بین ایران و آمریکا در آسمان سیاست بینالملل درخشیدن گرفته است. شاید بتوان نقطه آغاز طلوع این ستاره را شایعاتی دانست که در بین محافل مطبوعاتی غرب دهان به دهان میگشت و سر از سرمقالههای معتبرترین روزنامههای لندن و واشنگتن در میآورد. گرچه پیش از آن نیز بارها و […]
چند ماهی است که ستاره گفتوگوی بین ایران و آمریکا در آسمان سیاست بینالملل درخشیدن گرفته است. شاید بتوان نقطه آغاز طلوع این ستاره را شایعاتی دانست که در بین محافل مطبوعاتی غرب دهان به دهان میگشت و سر از سرمقالههای معتبرترین روزنامههای لندن و واشنگتن در میآورد. گرچه پیش از آن نیز بارها و بارها بحث گفتوگوی مستقیم ایران و آمریکا در محافل سیاسی مطرح شده بود اما این بار شبکه رسانهای غرب با عنوان «اکتبر سورپرایز» به سراغ آن رفتند و از آن به عنوان پوئن طلایی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۲ نام بردهاند.گرچه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز به اتمام رسید و خبری از آن اتفاق بزرگ نشد، اما هنوز تنور آغاز رابطه ایران و آمریکا داغ است و هراز چندگاهی شعله آن سرکش میشود.
نکتهای که صرف نظر از ماهیت دوستانه چنین پیشنهادی نظر هر تحلیلگر سیاسی را به خود جلب میکند این قاعده مهم است که آیا رابطه بین ایران و آمریکا منافع ملی ایران را در چارچوب حاکمیت سرزمینی آن تامین میکند و یا در نهایت ایران را از منظومه کشورهای رو به رشد در عرصه سیاسی دنیا خارج میکند.
*آغوش باز آمریکا، دست های بسته ایران
بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی و نبردهای سرد و نیمهگرم ایران و آمریکا شبکه دیپلماسی ایالات متحده به درستی به این نتیجه رسیده است که کلید آغاز روابط بین ایران و آمریکا در دستان رهبر ایران است.
شخصی که در عین حال اصلی ترین حامی رویارویی ایران و آمریکا قرار دارد و آغاز این فرآیند را منوط و به رسمیت شناخته شدن قدرت ایران در عرصه بینالملل کرده است.
حال «جانکری» وزیر امور خارجه تازه منصوب ایالات متحده آمریکا آغاز گفت و گو بین ایران و آمریکا را منوط به اجازه رهبر ایران کرده است. شاید در حالت عادی هر سیاستمداری از چنین پیشنهادی چه به صورت نامههای محرمانه و چه به صورت سخنرانیهای علنی استقبال کند اما به نظر میرسد که ایران به هیچ عنوان تمایلی برای استقبال از این مسئله ندارد.
آیا باید ایران با آغوش باز به استقبال مذاکره با آمریکا و سیاست صفر کردن تنش با این کشور پیش برود و یا رهبر ایران افق دیگری را پیش روی نقشآفرینی ایران در عرصه جهانی میبیند که رابطه بین ایران و آمریکا را در شرایط فعلی به صلاح نمیبیند؟
*درسی تلخ برای استراتژیست های ایرانی
نگاهی به جغرافیای ایران در طول ۲۰۰ سال گذشته واقعیت تلخی را برای استراتژیستهای ایرانی به نمایش گذاشته است. ایران همواره در حال تقسیم شدن بوده است. این سیاست در ابتدا به صورت جدی توسط روسیه تزاری دنبال شده است و سپس امپراطوری استعماری انگلیس آن را با جدا کردن افغانستان و بلوچستان به طور جدی پیگیری کرده است.
حتی روی کار آمدن رژیمی همچون پهلوی دوم متکی به ذخایر ارزی ناشی از صدور نفت و ارتشی قدرتمند نیز نتوانست از چنین فرآیندی جلوگیری کند و در سال ۱۳۴۹ بحرین که در سال ۱۳۳۹ به عنوان استان چهاردهم ایران شناخته شده بود در مقابل باز پس دادن جزایر سه گانه از ایران جدا و به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شد.
*تقسیم ایران به واحدهای کوچک قومیتی سیاست نهایی قدرتهای مسلط جهان
چنین روندی استراتژیستهای ایرانی را به این نتیجه رسانده است که صرفنظر از دولت حاکم بر ایران سیاست غایی قدرتهای جهانی در هر دورهای تقسیم ایران و تبدیل آن به واحدهای کوچکتر قومیتی است همانگونه که این سیاست درباره امپراطوری عثمانی و تبدیل آن به چندین کشور کوچکتر دنبال شد و همچنان نیز تبدیل همان کشورها و بازآرایی دوباره مرزها جزو سیاستهای قدرتهای جهانی در منطقه خاورمیانه محسوب میشود. این امر زمانی بیش از پیش خود را نشان داد که نشریه آتلانتیک در سال ۲۰۰۷ نقشهای خیالی از منطقه خاورمیانه منتشر کرد که در آن ایران تبدیل به کشوری کوچکتر در منطقه فلات مرکزی خاورمیانه شده بود و بخشهای مختلفی از آن همچون بلوچستان، خوزستان و منطقه آذربایجان، کردستان، با الحاق به سایر کشورها مناطقی مستقل را تشکیل داده بودند.
از این رو چندان بیدلیل نیست که دولتمردان ایرانی حضور یک دولت قدرتمند در منطقه را در مخالفت مستقیم با منافع قدرتهای جهانی در هر دورهای بدانند و لاجرم تامین منافع ملی خود را در رویارویی با قدرت مسلط در هر دوره تعریف کند.
*پیش به سوی یک جنگ تاریخی
در همین راستا صرفنظر از دوران جنگ سرد، نظام جمهوری اسلامی همواره ایالات متحده را به عنوان بزرگترین خطر برای تغییر در منطقه خاورمیانه برخلاف منافع ملی خود تعبیر کرده است.
پس از پایان سردرگمی استراتژی آمریکا در دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و انهدام نظام دوقطبی در دنیا کنترل تمامعیار منطقه خاورمیانه یکی از سیاستهای قطعی این کشور در افق برنامهریزیهای کلان امنیتی تعریف شده است و پس از وقایع یازدهم سپتامبر حملات نظامی آمریکا به عراق و افغانستان نمادی از تلاش سخت این کشور برای تسلط بر این منطقه مهم تعبیر میشد.
*کفگیر به ته دیگ میخورد
در چنین شرایطی ایران به عنوان بزرگترین کشور منطقه که با تاریخی چند هزار ساله بزرگترین مانع برای تسلط یک قدرت بزرگ برای منطقه محسوب میشود. در طول دوران ریاست جمهوری جرج بوش منازعات ایران و آمریکا در فواصل زمانی معین به نقطه اوج خود نزدیک میشوند به گونهای که در سیاست امنیت ملی سالانه آمریکا، ایران به عنوان بزرگترین خطر برای ایالات متحده طبقهبندی میشد.
با این حال گذشت زمان و فرسایش منابع حیاتی آمریکا در دو جنگ بزرگ باعث شد تا سیاست فشار نظامی در منطقه خاورمیانه به نقطه پایانی خود نزدیک شود.
*چرا آمریکا باید مشکلات خود را با ایران حل کند
بحران اقتصادی ناشی از هزینهکرد ۳ هزار میلیارد دلار بودجه نظامی در دو جنگ عراق و افغانستان عملا توان مالی ماشین جنگی آمریکا را با مشکل روبرو کرده است.
پنتاگون بر اساس گزارشهای اقتصادی دفتر بودجه کنگره آمریکا باید طی ۱۰ سال آینده نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دلار صرفهجویی کند و این مسئله به معنای آن است که این کشور توانایی آغاز هیچ جنگ جدیدی را طی ۱۰ سال آینده نخواهد داشت.
از سوی دیگر این کشور باید خود را آماده مقابله با توان روزافزون چین به عنوان یک قدرت نوظهور بینالمللی در عرصه نظام جهانی کند و این مسئله به معنی این است که نیروهای نظامی مستقر در خاورمیانه باید تخلیه و به سمت دیگر دنیا منتقل شوند.
از این رو تمایل آمریکا برای برقراری رابطه با ایران را میتوان در چارچوب حل منازعات موجود در منطقه خاورمیانه برای متمرکز کردن توان این کشور در سایر دیگر نقاط دنیا تعبیر کرد اما سوال اصلی اینجاست که آیا منافع ملی ایران نیز در چارچوب همین رابطه میگنجد؟
*یک دورنما، چند رابطه
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در دیدار با فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بار دیگر با برقراری رابطه ایران و آمریکا و هرگونه گفت و گو بین دو کشور مخالفت کرد.
به نظر میرسد علاوه بر ادبیات غیرمنطقی دولتمردان آمریکایی که ریشه در فرهنگ این کشور دارد دورنمای تغییرات اساسی در چینش قدرتهای جهانی در دنیا سبب شده است تا رهبری عالی ایران از پذیرفتن پیشنهادات طرف مقابل برای هرگونه دیالوگ و یا برقراری رابطه اکراه داشته باشد.
*آمریکا شماره دو می شود
واقعیت آن است که بر اساس پیشبینیهای تمام موسسات اطلاعاتی غربی و حتی شرقی تا ۲۰ سال آینده آمریکا دیگر قدرت اول دنیا نخواهد بود.
افول قدرت اقتصادی آمریکا از رتبه اول به رتبه دوم به نظر میرسد در سال ۲۰۲۵ رخ بدهد و همچنین کاهش توان نظامی کشور بزرگترین نمود خارجی چنین مسئلهای محسوب میشود.
در چنین شرایطی کمترین وابستگی به قدرت ایالات متحده میتواند به بزرگترین امتیاز برای هر کشوری مبدل شود چرا که عملا آن را از تلاطمهای ناشی از چنین تغییری مصون داشته و با عنوان یک کشور مستقل از قدرتهای جهانی توان بازیگری فراوانی را در عرصه جهانی به آن میبخشد.
با همین دیدگاه است که به نظر میرسد رهبران ایران از ایجاد یک دیالوگ دوجانبه با ایالات متحده آمریکا پرهیز میکنند چرا که آن را سرمایه بزرگ برای آینده میانمدت میشمارند که دیگر این کشور قدرت اول دنیا نباشد.
*یک منفعت میان مدت
در سال ۲۰۰۳ و با سرنگونی حکومت صدام نیز چنین فرصتی برای دو کشور به وجود آمد و ایران میتوانست به عنوان کشوری که ۸ سال علیه صدامحسین جنگیده است بزرگترین همکار این کشور در اشغال عراق باشد. با این حال پرهیز ایران از چنین همکاریای نه تنها سبب گسترش نفوذ ایران در کشورهای عربی شد بلکه در دوران انقلابهای عربی نیز این سیاست ضدآمریکایی تبدیل به یک نقطه قوت برای دیپلماسی عمومی ایران شد.
حال بر طبق همین قاعده ایران مقابله با آمریکا را اصلی ترین امتیاز خود در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت جهانی میبیند. افقی که شاید رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را در چارچوب منافع میان مدت ایران اسلامی ارزیابی می کنند؛ زمانی که آمریکا دیگر «شماره یک» جهان نباشد.
نویسنده: خبرگزاری فارس